چه می خواهی ؟
همیشه اسم تو بر شط گریه ام جاری است
به روی سینه ی من زخم های تکراری است
مسیر رفتنم از ، جاده های اجباری است
ببین که پر شده ام از کبوتر چاهی !
تو را که آینه های شکسته مشتری اند
در آرزوی تو صد ها هزار بستری اند ،
برای جذب نگاهت به فکر دلبری اند ،
بگو بگو که از این زندگی چه می خواهی ؟
فروزنده مستوفی
+ نوشته شده در یکشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۴ ساعت 6:53 توسط فروزنده مستوفی
|